روزگار ما
سلام مامانی
الان چند دقیقه ای می شه که پرده خواب اون چشمای خوشگلتو پوشونده. امروز یه روز پر دغدغه رو گذروندی. یه روز پر از شیطنت و کمی ناراحتی. از صبح نمی دونم چرا تکرر ادار پیدا کرده بودی منم مدام تو راه دستشویی بودم. سر کلاست هم امروز همین مشکل رو داشتی علاوه بر اون انگار امروز خیلی هم پریشون بودی و بیش از هر روز دیگه سر و صدا کردی و مدام باعث ناراحتی من شدی!!!
سر کلاس خاله مرضیه به مناسبت عید امامت حضرت مهدی(ع) بهتون برچسبهای خوشگلی هدیه کرده بود که به محض ورود به خونه فاتحه اش خونده شد. بعد هم کلی کتابخونه مامانو به هم زدی و اصلا به حرفهای من گوش نمی دادی. حتی بعد از ظهر هم نخوابیدی. یه موقعهایی انقدر کلافه می شم که دلم می خواد گریه کنم. نمی دونم فقط از خدا طلب صبر می کنم.
این هم یه عکس خوشگل از دخترم قبل از خروج از خونه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی