آریناآرینا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره

فندق کوچولوی ما آرینا(هدیه آسمونی)

خاطرات تولد سه سالگی آرینا خانم

1392/1/24 12:42
نویسنده : مامان مریم
404 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل امیدم

بله ، بالاخره اون روز قشنگی رو که مدتها انتظارش رو می کشیدی فرا رسید. روز اول فرودین، یکی از قشنگترین روزهای زندگی من و باباست. چون توی اون روز تک تک خاطرات تولدت برامون زنده می شه و اشک شادی رو تو صورتامون می شونه.

به رسم هر سال ما روز اول عید یه تولد کوچولو خونه مامان فاطی گرفتیم و تولدت اصلیت رو انداخیم به چهارم فرودین. در واقع شما توی عید دوبار تولد داری.صبح روز تولدت ما مثل هر سال درست در ساعت به دنیا اومدنت ساعت 7:24 دقیقه صبح از خواب بیدار شدیم و تمام وجودت رو غرق بوسه کردیم. شما هم که از این قضیه خیلی خوشحال بودی مدام می خندیدی و بلبل زبونی می کردی. عصر اون روز با یه کیک خوشمزه خونه مامان فاطی رفتیم. عمه مانا و عمو مهدی و عمه فریبا و بابا محسن هم بودند. (ما به دلیل اینکه مامان فاطی نمی تونه پله بالا و پایین بره به خونه ما نمی تونه بیاد ما هم به ناچار برای اینکه مامان فاطی توی شادیمون شریک باشه هر سال خونش می ریم و یه تولد هم اونجا می گیریم.). خلاصه اونجا هم کلی شادی کردی و از همه کادو گرفتی.

و اما روز چهارم عید (عزیز فرح ینا و خانواده خاله و دایی ها و عمه فرحناز و بابا محسن و پارسا ، پویا و آتنا) برای جشن تولدت به خونمون اومدن . با ورود هر کدوم از مهمونا شادیت دو چندان می شد و شیطنتهات بیشتر می شد. بابایی هم برات آهنگ تولدت مبارک گذاشته بود و شما برای همه نانای و بلبل زبونی می کردی. بعد از خوردن شام با اومدن کیک تولدت و باز شدن کادوها حسابی کیف کرده بودی و خلاصه تا اخر شب مشغول ور رفتن با کادوهات بودی و بعد رفتن مهمونا هم خسته و کوفته به خواب عمیقی رفتی. من و بابایی هم بعد خوابوندت مشغول جمع و جور کردن و مرتب کردن خونه شدیم. چون می دونستیم که فردا هم برای عید دیدنی مهمون داریم.

اینم یه عکس خوشگل از اونروز قشنگ:

 آرینا کنار سفره هفت سین

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)